۱۵ بهمن ۱۳۸۲

غروب

زمينِ مأيوس
عشق نمي‌زايد
وقتي كه زهدانِ آسمان
پهنه‌ي پرخونِ زوال است

͸

تا به بار بنشيند اشك‌هاي بي‌مرگي‌ام
زمين تشنه مي‌كاوم.

در سرزمين سينه‌ي سيراب‌ات
اشك نمي‌كارم؛
كه سيلاب را
دِرو
هرگز نتواني كرد.

͸

زمين مرده
عشق نمي‌زايد.
افسوس!
ديري‌ست
اجاقِ آسمان هم خاموش است.

15 بهمن 1382