۱۷ آبان ۱۳۸۹

زآن‌که با معشوق پنهان خوش‌تر است

برای تمام پاییز سیگار خریده‌ام
با شراب اعلا
بیا با کبریت‌های سوخته
برزخ را نقاشی کنیم
و عشق را
قبل از پر شدن زیرسیگاری‌ها
توی دیوان عطار نگه داریم
بیا آن‌قدر از سردی کلمات بلرزیم
که قوانین انتقال حرارت از یادمان برود
آن‌قدر لغت بی‌طرف کشف کنیم
که هوای رخسار و جبین بر ندارد شعر
...
قول می‌دهم
زمستان که شد
عطار هم‌چنان بسته بماند
و ما دوباره سیگارهامان را
با شراب اعلا طلب کنیم
17 آبان 1389