۹ دی ۱۳۸۹

غبار رفته به بادم نفس‌شمار بقاست

از کوتاه‌ترین جمله ها
نگاه کن
خسته ام
کجای این عبارت را پیاده سلام کنم
که عافیت
تنگ‌تر از پیراهن دل‌تنگی
از گریبان‌ام حساب نکشد؟

به هیچ زبانی تکرار ام نکن
از گردی صورت
تا هر دو مچ
تمام زن‌ها حجاب من اند

لب‌ها
لب-ا-لب اتهام مرگ چار بوسه مانده به تیغ تو اند
که هرگونه ردی از شش جهت را
بر گلوی‌ام راه می‌بندد
کدام خنجر از پشت منی؟
چه‌قدر از آخرین حرف جمله‌ها کوتاه شده‌ام
که کمر به قتل نقطه ها بستی؟

دو پلک بر آستین دوخته ام
نیامدی
وصیت کرده ام
عقوبتی که از میان یقه ام می‌گذرد
بدون حضور کدام معادل غیبت تو برگزار شود