۱۶ فروردین ۱۳۸۲

طلوع!

جايي كه پرفروغ‌ترين ستاره
جز حقارتي كم‌رنگ‌تر از سياهي نيست،
خورشيد را بنگر:
سير از سِير خويش،
ناگزير از غروبِ ماسيده در هراسي
كه از مرگ طلوع مي‌كند

ϧ

پله‌هاي سنگيِ آفتاب‌شسته را
ديگر
تاب سرديِ سايه‌ام نمانده
و خورشيدِ مدعي حتي
مجالِ انكارِ مرا ندارد
كه شرمِ سرخِ فرو‌شدن در انحطاطِ باختر
گزنده‌تر از نگاهِ خيره‌ي من نيست
بر آفتاب!

ϧ

تنها من شايسته‌ي تنهايي بودم
و تاريكي
تنها بر من تابيد

مسيح
16 فروردين 82