به: سيامك بهرامپرور
آري
روزي
كه انداموارههاي كوچكِ عشق
در هزارتوهايِ سودايِ ممنوع
به دلْدلي حقير
جان ميدهند
و از چكامههاي دوردست
جز بَندَكي
باقي نماندهست
روزي رسيد
سرانجام
روزي
كه پرواز
نه از طاقِ رنگينِ هفتْگنبدِ صدْپنداري
-به سادگيِ ممكنِ آواز-
كه
تا سقفِ بيارتفاعِ بيعاري
-به هرزگيِ پَلَشت و بيراز-
ممكن است
آري!
روزي رسيد
عاقبت
كه پرواز و عشق را
با سنجههاي سرعت و تكرار
به زندگيهاي بيفرجام
ميآموزند و
در سرنوشتهاي مُدهش بيسرانجام
ميآزمايند
...
روزي رسيد
روزي
سرانجام
روزي
...
مسيح
16 مرداد 82