۱۱ شهریور ۱۳۸۲

تقدير


هرچه بود
هرچه نبود،
تقدير
ناگزير مي‌نمود.

͸

دل‌باريدن‌هاي تو
-عاقبت-
خارايِ دستانِ مرا
-به رغبت و به رهبت-
در زلال‌ِ طاعت آورد

و تهي‌دستانِ من
-سرانجام-
مستانْ‌مستان
راهِ بي‌آستانِ قلبِ تو شد...


آنك
من‌ام
با دستي‌تر
و قلبي تازه
...
كه
هرچه هست،
تقديرِ نابوده‌ست.

11 شهريور 82