۲۴ تیر ۱۳۸۷

پاره سنگ


با شیارهای ِ مؤکد ِ اطراف ِ چشم
مگر چند وقت می‌شد تظاهر کرد به شریان ِ گشاد ِ دل‌تنگی؟
و خود را هی به راهی زد
که فرق ِ روزهای ِ بی‌تردد ِ وصل و ترافیک ِ شب‌های ِ هجر را نمی‌داند؟
- یا حالا چیزی مشابه و اندکی مدرن‌تر از آن! -
آن هم درمورد ِ من
که جز سایه‌های ِ مشکوک،
چندتایی نرگس ِ لهیده،
پنجره‌ای زهواردررفته و نیمه‌باز،
و تکرار ِ ملال‌آور ِ واژه‌ی ِ «تَوهم» در پرونده‌ی پزشکی‌ام
هیچ سابقه‌ای ندارم.
.
.
.
حالا که صادقانه خمیازه کشیده‌ام
و قرص‌های‌ ِ این نوبت، مقدمات ِ خواب ِ مرا پهن کرده‌اند،
ممکن است تو هم از عاقبت ِ بی‌قافیه‌ی این ابیات - که پاره‌سنگ برداشته‌اند - بگذری؟!
24 تیر 1387