۹ مهر ۱۳۸۸

سنگی که گونه اش سفید بود

وقتی معجزه
از چروک های ِ ضخیم ِ پرده افتاده تر است
پنجره
به دلیل ِ پسند ِ کوچه نیست
که احتمال ِ چشم انداز را تخمین می زند.


قحطی-کشیده ی دستان ِ تو ام
سخاوت ام اما
در ملتقای ِ سکوت و تقدیر
خشتی از خودم
بر دیوارهای ِ هر پس-کوچه ات نهاده ام
تا معجزه
گور اش را پیدا کند!
8 مهر 1388