كه كوهها را افراشت:
هنگامي كه دست آزمندي
به انبانِ سپيده دراز ميشد
تا مشتي زر ستاند
يا به كشتزارِ بيانتهاي شبي
تا خرمني سيم
هِي.. هِي..
كجدستِ زمين
هيچ ندانست
از كجا چروكيده و رنجور است
-اينچنين!- ؛
و هيچ نشنيد
آواز خزانهدارِ پيرِ خورشيد را:
- افسوس!
جايِ دستانِ آزمند،
اي كاشْ
دلي عبرتبين داشتند اين خاكيان!
مسيح
22 تير 82