۲۶ دی ۱۳۸۸

بستان قدح از دست ام ای مست که من مست ام

سیاهی ِ موهای تو از پیش مُـفرط است
این فقط
تار مویی ست
که تکلیف ِ سرخوشانه ی معناباختگی را
- آن سوی ِ حسرت و فاصله - "روشن" کرده است.

شاید من اولین محقق ِ امور ِ همواره زنانه نباشم؛
باور کن اما
تو بر توی ِ گیسوان ِ تو
چیزی بیش از جمع ِ جبری ِ حلقه هایی ست که در متون ِ کهن آمده :
رسمی پیچیده در لایه های ِ معما
که - صرف نظر از تعمیمات ِ مفروض ِ اندام ات -
قیاس ناپذیر می ماند!
25 دی 1388