۱۹ دی ۱۳۹۰

ماتیلد عزیزم
می‌دانم. شبی عمیق‌ترین خواب مرا کسی از پشت پنجره خواهد برد و کلماتی که به من سپردی رستگار ام نخواهند کرد. دنباله‌ی تاریک پیراهن تو فقط سرنوشت چند ستاره‌ی نامعلوم را کم دارد تا طرح لحظه‌هایی را کامل کند که تمام می‌شوند. با این همه، دوره‌های تیره‌ی بی‌کسی کورمال بوسه‌های پریده‌رنگ تو اند. باور کنی یا نه، درست در همین بوسه‌هاست که غربت من دوره می‌شود. همین‌جاست که برای عاشقی نیازمند اجازه‌ام. حالا که با هیچ بوسه‌ای احتمال تو نزدیک نمی‌شود لب‌های من به اعتراض گشوده‌اند. نفس‌هام تصدیق متمایل به کنج‌های خلوت تو را کم دارند. در جوار هجا‌هایی که مماس بر گونه‌های تو اند، عمیق‌ترین خواب مرا معطل کن.