۹ فروردین ۱۳۸۲

تاريك خانه

«تاريك‌خانه»

در فروغ چشمان بي نقاب‌‌اش
عشق را گزيري نبود از ماندن و
هرزگي را مجالي
چونان پرده‌ي بي‌رياي افتاده بر چشم‌خانه‌‌‌هاي شرم

ϧ

دشنه‌اي بر روياي سيمين‌اش فروخليدم
تا نقره‌فام سرودي گردد
فتح چشمان بي‌حجاب‌اش را

تا مرد
مهتابي‌ترين آواز عشق را
ميان بهت دم‌بدم نفس‌هاي‌ شرم
نگيني تازه سازد
بر دشنه‌اش

تا فرو ريزد
عرصه‌ي كشاله‌ي مستانه‌ي نياز
در فريب بد‌قواره‌ي خواهش‌هاي ديرپا

تا بگريزد
نرم‌خندِ عريان‌ِ عشق
از وهن صدجدار‌ِ قهقهه‌هاي سرمستي
...

ϧ

در تاريك‌خانه‌ي تهي چشمان‌اش
نه عشق را زهره‌ي ماندن بود
نه هرزگي را
چونان كابوس‌ ديرگريخته از روياي نقره‌فام

مسيح
9 فروردين 81