۲۱ اسفند ۱۳۸۱

ابرها


ابرها،
ابرهاي ترس
ترس بام‌هاي بي پرنده
ترس چترهاي بي‌حساب...

ابرهايي كه
بي‌دريغ
مي‌دوند
روي برگ برگ شاخه‌هاي پير
مبادا كه شاخه‌ها گمان برند لحظه‌اي
ز ياد رفته‌اند!

ابرهايي كه گونه‌هاي پير خاك سرد را
با طراوت هميشه‌شان
بزك مي‌كنند
تا تفاخر كند به رود و آب
چهره‌ي جواني‌اش!

ابرهاي بي‌قرار
ابرهايي كه زود،
مي‌روند و جاي پاي خيس‌شان
لكه‌اي به رنگ آسمان
جاي خوش مي‌كند!

ابرهاي عشق،
لاله،
سوگ،
مرگ...
ابرهاي بي‌مزار!

مسيح
21 اسفند 81
روز ابري نفس‌هاي واپسين زمستان