۸ خرداد ۱۳۸۲

غم كوچك


به ارزني سوخته‌ نمي‌ارزد
غمِ ناني كه بر گرده بسته‌اي
بر راهِ سي‌قدم‌ِ سيرشدگان

ϧ

جايي دراز كشيده‌ام
-عمود- ؛
جاده‌اي از من خواهد گذشت
ردپايِ سگ‌زيان اگر نشان‌ام دهد

اقتدارِ هفت بيابان‌ را
به خاركناني بخشيده‌ام
كه راه، بر قدم‌هاشان هروله مي‌كند؛
...
به باديه‌روهاي بي‌نان
به شب‌نوردهاي بي‌تمنّا

دهاني نيستم اما
بهرِ اين گوش‌هاي خزه پوش
كه خدنگِ دعاهاشان
سكوتِ شب را مي‌خراشد
تا به كدام چنبره‌ي اجابت آويزد

ϧ

سير خواهي شد، عاقبت
بر راه تن‌آسايان اگر قدم بيالايي
قدم
قدم
قدم
...
هيچستان عافيت!
مسيح
8 خرداد 82