۲۸ اسفند ۱۳۸۷

پایان

بازوان‌اش
اگرچه از حیث ِ التفات ساقط بودند و
سفسطه‌ی هیچ فواره‌ای در آن‌ها اوج نمی‌گرفت،
اما دنباله‌ی نیلوفری ِ دستان‌اش
روی ِ اشک‌های ِ راکد ِ من
جا مانده بود...

حالا که تعبیر‌ ِ حضورش
بدون ِ هیچ حالت ِ وجودی ترک‌ام می‌کند،
از تأویل ِ ماسیده بر نشانه‌های ِ خودم
طفره می‌روم!
28 اسفند 1387