۲۱ بهمن ۱۳۸۸

فارماکون

رنج
بیرون از متن روی نمی دهد
آن هم که از زندگی ات رخت بر بسته
دست های ِ من هم بالغ اند :
روی هم گذاشته ام شان و رفته ای ...

با جنون ِ تصمیمی که تو داری
می ترسم که ندوی میان ِ حرف های ام
تا نقاهت ِ هر لغت را آغشته کنی به وهله های ِ تلخ ِ کلام ات



چه می کردی اگر می دانستی شعر به غلط کردن افتاده است؟!
20 بهمن 1388