۲۳ بهمن ۱۳۸۸

می شکنند از زبری کلمات ما

گاهی
دریاهای ِ آدم آب می رود
آسمان های اش کوچک می شود
جنگل های اش طعمه ی حریق؛
ممکن است ماتحت اش هم مختصری التهاب شود
اما من
اقیانوس را کشیده ام با چند فواره ی اضافی
آسمان را با دو بال ِ بیش تر
و جنگل را با اندوخته ی احتیاطی ِ یک باغ
حتا یک بسته ی مخصوص برای سوختگی های ِ سطحی

ام‏روز را باور نکن
جایی برای پـ ریدن اگر باشد
گور ِ همین حرامیان است
که سنگ ِ قبرشان
از جای ِ پاهاشان به مراتب کوچک تر است.
23 بهمن 1388