۱۴ شهریور ۱۳۸۹

ابرو نمود و جلوه گری کرد و رو ببست

به خطوط تقدیر سپرده اند
چه طور لا به لای دست من تا بخورند
تا طالعی بر پیشانی ام مترتب نشود

به چاله ای بدل شده ام
در قحطی این آسمان
سیاهی ام را چند بفروشم به کسوف ایام خوب است؟

برای تو که فانوس به فانوس دور می شوی
ستاره های پاشیده بر اندام شب
لکه های هرجایی ماهی ست
که در گلوی جنون من
گیر کرده است
14 شهریور 1389