۲۴ شهریور ۱۳۸۹

هر قدر ساغر و میناست خمار است این جا

وقتی استیلای معشوق
ریشه در ناخالصی شراب های کهنه دارد
خرج باده
از جنون سجاده بیرون می زند

به آخرین خرقه ای
که در شعر حافظ دود شد می اندیشم
با این که بی نگینی ایام
خاتم لعل تو را یاوه کرده است
در فکر یک سجده ی سیر پیشانی ام
24 شهریور 1389