۲۸ بهمن ۱۳۸۶

صيروت


نشاني آوندهاي نازك‌ِ تو را
از ريشه‌هاي نابَلَدت كه مي‌پرسم،
با دَردي
- كه روي دل‌ام باد نكرده -
بالا مي‌آيم
تا به استحاله‌‌اي
عرياني‌ات را با رديفِ برگ‌چه‌هاي تازه‌ بيارايم.
.
.
.
خزان مي‌شوي تمام و
با دردي
- كه روي دل‌ام باد نمي‌كند هرگز -
فرو مي‌شكنم در خاك‌
تا ريشه‌هاي‌ات جان بگيرند.
30 بهمن 1386