۹ فروردین ۱۳۸۷

تعليق

مثل سرنوشت ِ يك زخم
كه لحن ِنمك لابه‌لاي آن‌ جا مانده،
دل‌تنگ ِمرگ مي‌شوم.
و روياي ِمهيب ِ آبشار
تاويل ِ خواب‌هاي ِ منقضي شده‌ام را فرو مي‌بلعد.

با اين همه
پنجه‌هاي ِ تعليق‌ام
هنوز هم از افق ِ سوخته‌ي ماه آويخته‌اند؛
لب تـَركـُني يا نه
هنوز هم دلواپس ِ بازوان ِ باريك‌ات مي‌شوند.

كاش
در بيماري ِ هجر تو
درمان ِ قاطعي كشف مي‌شد.
كاش
در طلسم ِ اين همه جاده
راه ِ رفتن‌ات مي‌شكست.
9 فروردين 1387