۲۱ خرداد ۱۳۸۷

با شن ها يكي شده ام


شاید با شن‌های ِ ساحل، یکی شده‌ام
که مدام عقب‌تر می‌روم
از جای ِ قدم‌های ِ آمدن‌ات
بی‌آن‌که شسته‌تر ‌شوم از جرز ِ گوش‌ماهی‌هایی
که حس ِ شنوایی‌شان را
- که در افراط ِ تکرار ِ نام ِ موج، خسته بود -
به نجوایی شکستی.

شاید با شن‌های ِ ساحل، یکی شده‌ام
که هرروز
- با بارانی که روی ِ دل‌ام رسوب می‌کند - سخت‌تر می‌شوم
بی‌آن‌که سهمی برده باشم از رسم ِ رمیده‌ی اشک‌هایی
که به دریا تعارف کردی.

یله می‌دهم سودای ِ تن‌ام را زیر ِ پوست ِ آب
وقتی می‌دانم
به سایه‌ی کشیده‌ات نمی‌رسم!
21 خرداد 1387