۹ تیر ۱۳۸۷

پنجره

پشت ِ این پنجره
اتاقی‌ست
که قالی‌های ِ روشن‌اش، در نقش ِ تو گره خورده‌اند؛
با دیوارهایی
که بر سایه‌ی تو می‌خرامند
و سقفی بارانی
که موج‌های ِ دریا را
سودایی ِ چکه‌های ِ فرولغزیده بر گونه‌های‌ات می‌کند.

این سو ولی
کوچه‌ای دل‌واپس از بادهای آواره‌ای‌ست
که آواز ِ هجر ِ تو را - بی‌محابا - در گوش ِ پنجره‌ زوزه می‌کشند.


می‌توانی گل‌های ِ قالی را در جامه‌های ِ چهارده‌سالگی‌ات حبس کنی.
یا اگر خواستی، انحنای ِ سایه‌ات را از دیوارها پس بگیری.
حتا می‌توانی بریده‌ی خاطرات ِ بیرون ِ پنجره را از پلک‌های‌ات بتکانی.
...
فقط پرده را کنار نزن!
9 تیر 1387