۲۶ خرداد ۱۳۸۷

ناگريز


رؤیایی - به اشتباه - می‌آمیخت
با انجمادی
که سردی ِ دست‌های ِ تو را کنایتی بود.
وگرنه
گرمای ِ تابستان که در امتداد ِ خطوط ِ همیش‌گی بالا می‌گرفت!
.
.
.
از کنایت ِ دستان تو
چیزی
- بی‌حاصل - می‌گریخت.
26 خرداد 1387