۲۳ خرداد ۱۳۸۷

سماجت

برهنه می‌شود تن‌ات
از شاخه‌هایی
که با نواله‌ی نور اگرچه بیگانه بودند،
عاجز نماندند از تحیر ِ پنهان ِ نگاه‌ات
و عاشقانه‌های ِ نارس را
بدون ِ احتساب ِ روزها
بر بازوان‌ات پیچیدند.
.
.
.
من از تعارف ِ خورشید به شاخه‌ها بیزارم.
و در سماجت ِ کشیده‌ی آن‌ها،
وقتی - فرسوده - از چشمان‌ات می‌افتند،
حاصلی نمی‌بینم.
گاهی حتا
به اشراق ِ انگشتان‌ات شک می‌کنم
و به صدای ِ میرای ِ پرنده‌ای
که از گلو بر نیامده
در بسامد ِ فصول ِ دلتنگی‌
گم می‌شود.
23 خرداد 1387