۳۰ مهر ۱۳۸۷

حسادت


شیطان نیستم؛
اما توی ِ جلد ِ همه‌ی سلول‌های‌ات هم که بروم،
در تن ِ ماسه‌ای ِ تو
- مسلمن - ته‌نشین می‌شوم!

او را
مثل ِ عکس‌های ِ اجباری ِ روزنامه در باد
به صورت ِ خود چسبانده‌ای.
آن‌وقت من
مثل تصویری تاخورده از یک بریده‌گی ِ مُعوَج
از زیر ِ ناخن‌ات پاک می‌شوم،
وقتی با فرهیخته‌گی ِ نگاهی اریب
- با پیش‌درآمد ِ کوتاه ِ یک سرفه‌ی حساب‌شده - خطاب‌ام می‌کنی:
حسادت‌های ِ کور
گاهی مثل ِ لهیب
از دیوار ِ ابلیس هم بالا می‌روند!
30 مهر 1387