۱ آبان ۱۳۸۷

زستگار


تن‌اش هر غروب
به تنه‌ی ِ ساحلی می‌خورد
که رستگار از شمار ِ شن‌های ِ خویش است.
با این که عریانی ِ صدف‌های ِ کوچک‌اش حراج شده
آن‌قدر خودش را گم نکرده
که نتواند با کندن ِ لباس‌های‌اش پیدا کند.
گیسوان‌اش اما دیگر بند ِ زندگی کسی نخواهد شد؛
حالا عطر ِ تن‌اش را
لای ِ موهای ِ خودش می‌پیچد!
1 آبان 1387