۸ خرداد ۱۳۸۷

پيش باز

فریفته‌ی انحنای ِ پیشانی ِ ماه بودیم.
در تاریک‌ترین نیمه‌ی کلمات - حتا -
تعبیری از هجران نمی‌شناختیم.

اندوه ِ مرداد که در بی‌پناهی ِ اشتیاق سوخت،
انگورهای ِ نارس
هنوز در ازدحام ِ جنون ِ مه‌تاب، قد می‌کشیدند.
بر شاخه‌ها
هیجان و دل‌باختگی،
حلقه‌های ِ پیاپی ِ نور را می‌درید.
مستی، با قوانین ِ فصل جور درمی‌آمد
و انتظار ِ قرابه‌ها پذیرفتنی بود.

نمی‌شد به هیاهوی ِ عقربه‌ها بی‌اعتنا بود.
هلال ِ ماه در رسم ِ آن‌ها احتساب نمی‌شد
و چینش ِ ثانیه‌ها
از جلوه‌ی زوایای ِ گونه‌های ِ تو پیشی می‌گرفت.
اعداد
حرف ِ آخر را می‌زدند.
.
.
.
پاییز را همه حدس می‌زدند،
وقتی تو
به پیش‌باز ِ تابستان ِ دیگری رفتی.
8 خرداد 1387