۵ مرداد ۱۳۹۱

بالاتر از بام های کبوتر نشین
تا آخرین دکمه های تو   باز می شوم
آستین می گشایی
گره - جایی به رگ های گردن ام -
تا عمیق ترین خواب بستر تو پایین می افتم
غلت می زنم
این بالش باد کرده اندام تو نیست؟
کو لب هات؟
از گوشه های برای شنیدن حرف نمی زنند ِ لب های تو تمرد می کنم
دود همیشه به سیگار دلالت نمی کند
دوایر معیوب ذکر می گویند
چنان زار... محمل... به دنبال لیلی... که از گریه ام زار... در گل... ز بامی که بر خاست... مشکل...
از شیشه ای که افتاده روی سینه ام بپرس
چند خلسه از نفس های حرام طلب دارم نمی دهدم این شراب؟
مجنون!
لیلی!
ناقه!
ابل!
خررررررر!
پا به روی پلک های بی تو خواب ام نمی برد بگذار
اوهام را بدر
تن ممکن شو

۲۴ تیر ۱۳۹۱

اگرچه مذاهب قدیمی همیشه مرداد دوره می شوند
تابستان امسال را به تیر بسته اند

من حریفی لاابالی ام
مؤمنی بی سر و پا
آسمان ام را برده ام
سنگ ام را گذاشته ام
پیراهن ام را ...
حالا
اذان که می گویند
از دریچه ی بطری های حرام
رو به وجوه اندام تو
قامت می بندم

۲۱ تیر ۱۳۹۱

در غیاب موهای تو
چیزی از هوس انگشتان من کم نمی شود
فراق
همان قدر که دور می کند تو را نزدیک است
و اتاق مجاور
مصاحبی غم زده است
که نسبی بودن فاصله را اثبات می کند
این را تمام پارتیشن های چوبی می دانند

۲۰ تیر ۱۳۹۱

"از کناره های لبان اش
برای ام مقدمه ای از خرما و شیر بیاور
تا خواب همه شیرین دهنان شهر را
به تیشه های شب بسپارم"
این را به شعر هرزه ای می گفتم
که برای زنی با لب‌های سیاه نوشته بودم
پنجره های بالا دست
چشم انداز تو را در قاب بلندشان
وسوسه می کنند
راه می افتم
چند کوچه کشیده تر
برای درد گردن ام فرقی نمی کند