برنامه ی سفر تمدید می شود آه بسیاری بند اول شعر را می پوشاند
اگرچه دوام عافیت با انتظار جور در نمی آید وقتی فکر می کنم باید خودروی ملی را در متن جایگزین قطار و ایستگاه و مسافران متوقع اش را یکسره جواب کنم افکار التقاطی سبک ادبی ام را سر ذوق می آورد بند دوم را به آب می دهم!
آخرین عصب ِ مرا مهره ای که به قدم های ِ من اعتقادی نداشت به گرو گرفته است تمام ِ درد ِ من از وساطت ِ نرمی ست که کفاف ِ استخوان های ام را نداد وگرنه پاهای من از اول هم قرار داشتند لنگ لنگان تو را به طفره ی خود بکشانند!
مژه تیرهایی دارد به کردار ِ بصیرت که پیش از رخنه در دین به شبکیه رسوخ می کنند تا تصاویر ِ وارونه ی ایام را معکوس نشان دهد
بی اعتنا به عواقب ِ خونریزی پلکهای زن آرایش ِ جدیدی به خود می گیرند و جان ِ تو با احترام ِ کامل به رسوم ِ کلاسیک ِ عاشق کشی در یکی از جنگ های ِ بی شمار ات هرز می رود!
زير ِ اين سقف غير از سفره كه مدام پهن است و تو كه هي گشاد مي شوي انبساط ِ ديگري رخ نمي دهد!
اعتماد به نفس ام از صداي ِ تو بالاتر نمي رود كم آورده ام! رفتار ِ زننده ي شعر قطب هاي ِ شخصيت ام را هر روز هم كه عوض نكند باز از انحراف ِ چشمان ِ تو مي افتم!
آن وقتها كه دست ام به ساعد ات ميرسيد آستين كافي نداشتم حالا كه دارم ديگر دستي نمانده است!
پيراهنام را در ميآورم چند دست دل از آستينام ميريزد شب از تصور ام ارتفاع ميگيرد گريبان نميگشايي به رغم ِ بازوان ِ كشيده ات عصبهاي ِ باريكام تير ميكشند اعتراض ِ شب نا به جا ست بي احتياط صبح مي شود!
طرح ِ دسترسي ِ محلي به تو را بنبستهاي ات انكار ميكنند كوچهها را درز ميگيرم تابلوي ِ نامشروع ِ تو لاي ِ شناسنامه ام جهتهاي ِ بيسرانجام را نشان ميدهد و من همچنان به دور زدن تأكيد ميكنم