۱۶ شهریور ۱۳۸۴

انتظار

می‌مانم
هم‌چنان منتظر
تا پس‌فردای ظهور...
تا اين نايره فروخسبد به قيامت؛
و
منجيانِ آخرِ زمان را
نجات خواهم داد!

تا پس‌فردای ظهور
هم‌چنان منتظر می‌مانم؛
ورنه
موعوديانِ افلاك را
چه كسي به بارگاهِ خدايانِ خاك(1) خواهد سپرد
تا شرم-مايه‌شان را به غبارِ ساليانِ خاموشی
گِلی نو
به پيمانه‌‌ی چارگوشِ گور زنند؟


تا هرانسان
خودآی خويش گردد،
تا پس‌فردای ظهور،
منتظر می‌مانم.
16 شهريور 1384

1- «خدايان‌ِ خاك» را به‌جای «مردگانِ زمين» آورده‌ام.

۵ اردیبهشت ۱۳۸۴

عقوبت


تلخ مي‌بلعم و
شيرين هضم مي‌كنم،
‌واژك‌‌هاي مهری را
كه دانهْ ‌دانه
در خشك‌زارِ قلبِ تو كاشتم
تا خوشه‌چينِ نفرتيانِ سرزمينِ سوخته‌یِ تو گردم!

ملالی نيست نازنين!
من به غرامتِ كوهستانِ بي‌بارانِ خويش ايستاده‌ام:
پُرآه و بی‌اشك.
4 اردی‌بهشت 84