۲۹ آبان ۱۳۸۸

تا این دل ِ آواره از خویش سفر کرده

به حافظه ی پنجره های ِ کهنه-کار هم نمی رسید
سالی که از روزهای ِ من کم شد.

من گوش ام از انقراض ِ عقربه ها پر است
هیچ تحشیه ای کفاف ِ نسخه ی در تبعید ِ آرزوهای ام را نمی دهد
این اصالت ِ تبعید است، می دانم
خطر ِ خاطراتی که جدی گرفته نمی شوند
و آن قدر مرورشان می کنی
که من بیست ساله می شوم.

موعد
چیزی از تکرار-گذشته است
که همیشه روی ِ دست ِ تاریخ می ماند.

حالا که معنای ِ کلی ِ ثانیه ها را مصادره کرده ام
موقتی تر از آن ام که با زمان ِ دستوری یکی به دو کنم!
29 آبان 1388

۲۸ آبان ۱۳۸۸

صبح ام به بوی ِ وصل ِ تو جان باز داد باد

درست وقتی دیرینه ی درگاه ِ تو می شدم
زنی - با خواب های ِ اشرافی -
رگ های ِ مرا شکافت.



ناشی تر از شش های ام که نیستم :
ایستاده ام - گول - میان ِ موجودات ِ هوازی
بدون ِ تو نفس می کشم!
28 آبان 1388

۲۷ آبان ۱۳۸۸

زآن که با معشوق پنهان خوش تر است

کلمه ها را بر می دارم
روی اعصاب ات یک بیت ِ صاف می کشم.

می توانی
مثل لغتی باش
که زیر سایه های ِ طولانی بزرگ شد
و شعری روشن برای ِ سرانگشتان ِ تو ساخت.

حرفی که قتل ِ عصب های ِ تو را برملا کرد
هویتی ست
که به لعنت ِ هیچ کس نمی میرد!
27 آبان 1388

۲۶ آبان ۱۳۸۸

لیکن این هست که این نسخه سقیم افتاده ست

تو نیمه ی گم شده ی خودت هستی :
لنگه ای
که کم دارم
بر پاشنه ی خودم می چرخم
و مُصرانه-تنها-یک لا قبا-بی جفت ِ عالم ام.

هرچند بی فایده
حالا که از سیاه-ترین جفت ِ دنیا افتاده ام
می گویند
قطعه ای از تو را یافته اند
که بر دستان ِ من لو رفته بود.
26 آبان 1388

۲۲ آبان ۱۳۸۸

بگو غرامت ِ آن یک نظر چه می خواهی

تأویل ِ چند بارقه ی معمولی
و چشمانی پراغراق
علاوه بر من
که استحاله به سنگ شده ام

پروای ِ تماشای ِ نگاه تان
لعنتی ست
که تا آستانه ی ِ کلمات، بالا آمده است.
22 آبان 1388

۲۱ آبان ۱۳۸۸

به من ریاضتی قرض بدهید

من عزم ِ باد و آمیزش ِ کویر ام
آزموده ی صخره های ِ روان ِ بیابان ِ تو
به تنگ بیایم
سرزمین ِ دندان های ام را هم به بند می کشم.

از دامنی که در عوالم ِ رندی چاک کرده بودی خوش-نام تر نیستم
اما زورم به گریبان ِ خودم که می رسد!
کیفیت ِ چشم ِ تو نباشد
سرنوشت ام را به طرح ِ نرگس های ِ دست-فروش هم می توانم حلقه کنم.


عتاب کشیده ام اما
گره های ِ پیشانی ات می دانند!
21 آبان 1388