۶ مرداد ۱۳۹۰

راه می‌افتم
با خواب رنگ‌پریده‌ای
که راه اتاق تو را بلد است
و این شراب سفید با حوصله‌
که بی‌حاصل
شیوه‌های دوام وصل را تمرین می‌کند
می‌ماند کوتاه‌ترین شعر جهان
که رو به روی قریحه‌ام با دهان باز در انتظار است
و قول داده
شرح دست‌های دراز تر از پای مرا
این بار نیز مسکوت بگذارد!

۲۵ تیر ۱۳۹۰

درست که سعدی
رقیب محسوب نمی‌شود
اما فاصله همین است که می‌بینی
آن که از قرن هفتم گلوی تو آویخته اوست
و او که از خطاب حالای تو طفره می‌رود من

کاش از غزل‌های سپیدم نروی
وگرنه
حافظ را دیگر نیستم!

۱۷ تیر ۱۳۹۰

بعید می‌دانم
به کام کوچه‌های هرجایی شهر زهر شود
این را بن‌بستی می‌گفت
که مسیر قدم‌های تو را
بارها در انزوا
رفته بود
برگشته بود
...

۱۰ تیر ۱۳۹۰

زنی را برهنه به چشم می‌زدم
حرفی به وقت نزول
موهای‌اش را تا کمرگاه افشا کرده بود