ميانِ ترديدهايِ هميشه،
چشمانِ تو
حقيقتِ مرا به قافيه نشسته
و فريادِ من
-هنوز-
سكوتِ جاودانهي استيصال را هجّي ميكند.
از من مخواه
ميانِ مشقِ تباهي،
-وقتي امتدادِ هبوط و اوج يكيست-
تمنايِ تعالي را
در عبور از واژههاي فساد گم كنم؛
كه من
خداوند را
در سطرسطرِ اين شكواژهها يافتهام.
نگاه كن مرا:
رقعه از ورّاقان نميطلبم؛
ديريست در مكتبِ مهر تو
بهديدگانِ تعب
مشقِ ترديد ميكنم
تا دريابم
كه چشمانات حقيقت دارند.
28 شهريور 83