ساده بوديم
و مهتاب را
رويِ ديگرِ سكهي خورشيد ميپنداشتيم
تا نيمهي خفتهي زمين را
به حوالتِ آفتابِ فردا بشارتي دهد؛
كه طلوعِ هر صبح
نشاندارِ طليعهي نقرهاي شبهاي بيداري بود.
ساده مانديم
و روزي كه سايهي ماه
صلاي قدقامتِ نمازِ وحشتمان شد،
و گدازههاي بيصلابتِ خورشيد
-از پسِ سكهي سوختهي مهتاب-
دشنامِ گردشِ بيتدبيرِ آسمان گشت،
چشمِ اغماضمان تابِ پرتوي ترديدِ افلاك نياورد.
سادهايم هنوز
و تَباركالله گويان
طلوعِ دوبارهي آفتاب را
به تلاوتِ انَّ معَ العُسرِ يُسرا نشستهايم.
16 مهر 1383