۱۲ خرداد ۱۳۹۰

دست‌‌های زمین را به راحتی می‌شود شست
یا ته جیب چپ‌اش فرو کرد
می‌شود فریاد را کف دست‌ها گره زد
روی مشت‌ها نشست
اشک را
با بغض‌های یک‌بارمصرف به اکوسیستم‌های لاابالی بازگرداند
و درعوض
به هاله‌های نور در سازمان ملل خندید

می‌شود میهن را
درست از سر زمین اجدادی
تا ته همین خیابان میله‌دار
به باتوم‌های یوزر-فرندلی چینی فروخت
و با الباقی‌اش
برگ قرمز تازه‌ای برای تقویم محلی سفارش داد
که ملتقای سینه‌ی استخوانی خاک را
با آخرین هاله‌ی شهر
بر تراکم مناسبت‌هاش الصاق کند


زنان بهارستان
زنان لایحه
زنان صلح
زنان منشور
زنان میدان
زنان تغییر
زنان عصیان
زنان زخم
زنان عزا
زنان مرگ

شاید نام او
جایی بریده باشد
که هرچه تکرار می کنم بند نمی آید