۱۹ مهر ۱۳۸۲

روز از نو


به : شيرين عبادي

و باز
خواهد آمد
روزِ فواره و باران.
و چلچراغ را و ستاره را
شب
باز هم
خواهد آويخت

و باز
خواهيم ديد
كوچِ گوركنانِ بي‌مزدِ گرسنه را
كه نصيبه‌شان
جز لاشِ لاش‌خوارانِ نديم نيست
و شكافِ وقيحِ خنده‌شان
گورِ دندان‌قروچه‌هايِ عفونت‌افزا

ديگر سفر
خاطره‌ي رنجِ بي‌بازگشتِ حشر نخواهد بود
و خاك
جولان‌گاه موذيِ حكم و خيش
و ماه
آينه‌ي اندوهِ بي‌محابا

آن روز
آوازهامان را
-ديگربار-
از پستو به كوچه خواهيم خواند
و زخمه‌هاي كهنه را
بر دستان سازهاي فرو‌خورده‌نغمه خواهيم راند
تا زخمِ پرده‌ها
حقّه‌گشاي گلوي گره‌خورده‌مان گردد
به وقتِ قهرِ سوز و ساز
و هنگامه‌ي آشتيِ ساز و نياز

...
و ما
مي‌مانيم
رقص‌كنان
تا ابد...

مسيح
19 مهر 82