۳۰ آبان ۱۳۸۶

حسرت

خشك بودم
و تشنه‌ی
بارانی كه می‌باريد.

خشك ماندم
و تشنه!
و بارانی كه می‌باريد،
ته‌نشينِ گودال ترس‌های‌ام شد.

خوشا
نشئگیِ
هوس‌آلودِ
عريانِ
قطره‌هایِ
بارانی
كه
می‌باريد...
30 آبان 1386