۱۰ اسفند ۱۳۸۲

عقوبت


در بارگاهِ نـُه‌مسندِ شمس،
خورشيد، بي‌مصطبه مانده
و انسان
- افگانه‌اي با سري بزرگ -
تكيه بر تختِ آفتاب زده‌ست...

͸

آفتاب
در خويش مي‌گداخت؛
و زمين
گوي حقارتي را مي‌مانست
- در‌هم فشرده و خجل -
از ننگِ بارِ خوشه‌چيني كه آبستن‌ بود...
پيش‌تـَرَك
خاك
از عقوبتي هنوز ناچشيده، تـَر مي‌شد؛
...
و انسان،
نه با هـَرّاي شوق،
كه
به شيوني آغاز گشت!

𓯸

در قتل‌گاهِ نـُه‌داورِ خورشيد،
سري بزرگ
با اندامي هنوز نارَس و لـَزِج
فرمان به قتلِ آفتاب مي‌رانَد!

مسيح
10 اسفند 1382