در سرزمينِ تبدارِ من
جنگلی روييده است.
كه روز را روزهیِ باران دارد و
شب،
-روی در محراب-
تسبيحگويانِ
سايه
سايه
سايهی توست، تا سحر.
در سرزمينِ تبدارِ من
جنگلی میسوزد.
آسيمهسایِ دور از دست!
عريانیِ بارانهایِ كوهستان، نذر تو؛
سايهات را از من دريغ مدار!
28 مهر 1386