۲۸ اسفند ۱۳۸۸

برویم مست امشب به وصال ِ آن شکرلب

نظریه از جایی آغاز می شود
که تن ِ تو به بن بست می رسد.
دارم از نا-شیفتگی به بافت ِ متغیری از زبان ِ مجاز-گرا حرف می زنم :
من شیفته ی نظریه نیستم
و عصب های ام
که در نبود ِ کشاله های ات تیر می کشند
مرده ی مادرزاد تو اند!

خدا کند کسی
بوی ِ اشتیاق ِ مرا نبرد بین ِ آدم هایی توزیع کند
که قضاوت شان
بویی از استدلال ِ ظریف ِ سرانگشتان ِ تو نبرده است.

این جا نام ها زود به ننگ می رسند
و هوس
به قصد ِ تصاحب توست
که طرح ِ توسعه اش را علنی نمی کند!
28 اسفند 1388