آخرین عقدههای اشک
بر گونهای چکیدند
که دستان مرا از پشت بسته بود
سیرچشمی من
از فرط قناعت بود
نه دریا دلی
وگرنه
قلزم بیگوهر ام را
تو
چشمبسته هم شمرده بودی
ته این باریکه مینشینی
یا همین وسط گریه کنیم؟
بر گونهای چکیدند
که دستان مرا از پشت بسته بود
سیرچشمی من
از فرط قناعت بود
نه دریا دلی
وگرنه
قلزم بیگوهر ام را
تو
چشمبسته هم شمرده بودی
ته این باریکه مینشینی
یا همین وسط گریه کنیم؟
9 آبان 1389