۷ مرداد ۱۳۸۳

ويله


رازي شرم‌آلوده
در قرنطينه‌يِ پسِ مردمكان‌ات پنهان است
و اشكي
-تشنه‌ي مستوري-
بر موج‌موجِ حوض‌‌‌خانه‌‌ي چشمان‌ات
دو دو مي‌زند...
كه شوقِ‌ بندگي نيست:
مرثيه‌ي مرگِ خداوندگار است!

اينك،
انساني كه ايمان را در زمين نديد وُ
در آسمان‌اش جُست وُ نيافت
كه جدا از منطقِ زنجيروارِ عرش تا فرش بود
و رها از حلقه‌ي عبوسانِ زهد
خود اگر شبي
در روشناييِ نيم‌سوزِ ماه
از زمينِ بي‌مهران، گريخت يا نه!
...

واويلا!
بر انساني كه به مِهر‌ش سرشته بودند،
وَ او
به حكمِ كورِ پرستش
گمراهِ خدايانِ عالم شد!
7 مرداد 1383