نه نشانی داشت
نه تقویم برمیداشت.
شمارهی نامعلوماش در پرزهای ِ حافظه جا مانده بود
و برگهای ِ تعطیل ِ ناماش را
از سررسیدهای ِ کهنه کنده بود.
جایاش که میافتاد
از دفتر ِ آفرینش هم غیب میشد
و - ناپیداتر از خضر - از زیر ِ دستان ِ خدا در میرفت.
آن روز هم نبود:
روزهای ِ هفته را مأموران
از کنار ِ جاده برداشتند
و دنبالهی بیمحابای ِ پرندگان
به کوچههای ِ بنبست ختم شد.
همان روز
که پشت ِ پنجره شکست
و چشماندازهای ِ هر نظر - یک عمر
در هیاهوی ِ پرده خفه شد.
22 مهر 1387