وقتی تکههای ِ آینه
- کورمال ِ انعکاس و تسخیر -
دعای ِ آفتاب میخوانند،
پاییزهای ِ مصنوعی را هیچ بارانی مجاب نخواهد کرد.
همیشه
عریانیهای ِ نفسگیر
با کمی تأخیر اتفاق میافتد
و ما را به صرف ِ زمان در زمینهی گذشته وامیدارد.
چقدر طرحهای ِ ریزش، فوری بود!
مشت ِ باران
لای ضخامت ِ خورشید باز نمیشد،
و آینه
لازم نبود استخوانهای سفیدش را به این وضع بترکاند.
همین که دستهامان رازی میگرفت،
میشد آنها را در مسیرهای ِ ساده مخفی کرد
یا با اطمینان
به کسالت ِ پاییزی ِ پای ِ درختها ریخت.
...
حالا باد
فاصله برمیدارد از خطوط ِ حتمی ِ سقوط
و رنگ ِ رقیق ِ باران را
هیچ برگی به خود نمیگیرد.
27 مهر 1387