۵ دی ۱۳۸۷

هبوط


اعجازهای ِ رو شده
سریع‌تر از سوگند‌های ِ نیم‌جویده
از پا می‌اندازد مرد را.
کاش تب بودی و بدون ِ مقدمه فراگیر می‌شدی
تا این‌قدر سیب‌های ِ نچیده را - بی‌حاصل - پی ِ پاییز‌های ِ نرسیده‌ات نکشم
و به جای ِ وسوسه
سایه‌ی درخت ِ حیات ِ قدیمی را تمیز کنم
که گرچه لنگ‌های ِ درازش ترک خورده بود،
مثل ِ ایمانی که به دست‌های ِ رو به آسمان ِ تو آوردم
یک‌بارمصرف نبود.

کاش تب بودی و مثل ِ تبر به جان‌ام می‌افتادی
تا برای‌ات این‌همه هذیان نتراشم!

5 دی 1387