۱۳ مرداد ۱۳۸۷

در بندر ِ آبی ِ چشمان‌ات

شعله‌کش‌های ِ حرفه‌ای هم حتا
بر لنگر ِ سربی ِ نگاه‌ات
نمی‌توانند آویخت.
چه رسد به من
که از نشانه‌های ِ سرد ِ باریده بر شانه‌های‌ات
با پارو هم حاضر نیستم بگذرم.

عزیزم
این‌جا علی‌الاصول بندر نباید باشد!
با لُجه‌ی خون‌خوار ِ چشمان تو
هیچ گداری
به آب نمی‌زند.
4 مرداد 1387