۲ شهریور ۱۳۸۷

آخرين روز


به او روزی بده‌کار است
یکسره خاکستری
برای‌اش مهم نیست که سقف ِ آسمان را کاه‌گل گرفته‌اند.
می‌خواهد دندان‌های ِ روز ِ خاکستری را لق کند
برای‌اش مهم نیست که لثه‌های ِ سوخته‌ درد نمی‌کشند.

دل‌اش یک روز ِ خاکستری می‌خواهد فقط
با یک روزنه‌ی نامرئی،
تا چشم ِ طلب‌کار ِ مرد را از آن بیرون بکشد؛
آن‌گاه دست‌های ِ لرزان‌اش را در بریده‌ی نفس‌های‌اش پنهان کند و بگوید:
کاش
هر روز
خاکستری باشد.
2 شهریور 1387