سیسال گذشت
تا باغِ من
باغچهای شود
و باغچهام
غنچهای
كه نَفَسِ سبزِ برگهای خويش را
با ستيزه و يأس
در بر گرفته است؛
بی انتظار و
قصهگزارِ خاك و خورشيد.
تا غنچهای
باغیشود باز،
به طلبِ بارانی
نخواهم فرسود.
وه كه شبنمِ شرمآلودهای حتا
آب حياتِ زمين و مردگانِ من است،
اگر قصهگویِ شرم
باری
عريانیِ نوازشِ تو باشد.
12 بهمن 1386