۱۲ تیر ۱۳۸۷

سفر نمی‌شود

از حوصله‌ی تمام ِ دریاها هم که عبور کنی
باز سفر ِ تو، سفر نمی‌شود
و من
تا چمدان‌های‌ات را در قسمت ِ بار ِ فرودگاه، نوبر نکنند،
سهم ِ خودم را از رفتن‌ات، باور نخواهم کرد؛
زنگ ِ خانه‌ات را باز صدا خواهم زد
و به خاطر ِ پنج‌شنبه‌های ِ قرارمان هم که شده،
بر باقی ِ روزهای ِ هفته اصرار خواهم ورزید.
حتا شاید محض ِ این کبریت‌ ِ یادگاری
اولین سیگارم را هم رونما ‌کنم!


کاش می‌شد بساط ِ همه‌ی دریاها را از بستر ِ سنگ‌واره‌های دیرینه برچید،
تا به قعر ِ باستانی خود عادت کنند
و اتمسفر را آن‌قدر رقیق کرد
که هیچ هواپیمایی دیگر روی ِ بال‌های‌اش بند نشود؛
تا علارغم ِ پیش‌بینی ِ مُهر شده بر گذرنامه‌ات
خانه نشین شوی.
12 تیر 1387